دلُم گتشن از ای روزگار نامردی
(دلم گرفته از اين روزگار نامردی)
يكی از غصه نَمُردن يكی از درد بی دردی
(يكی از غصه ميميرد، يكي از درد بیدردی)
دلُم گتشن از ای روزُن سياه مث شوو
(دلم گرفته از اين روزهای سياه مثل شب)
نه جرات امهه وا بيداری و نه زهره خوو
(نه جرات بيداری دارم، نه يك لحظه زهره خوابیدن)
خووم پُر از گرازن و كراسن پر از گريخ و عذاب
(خوابم پر از گرازان و بزمچگان است و پر از گريه و عذاب)
سرابَ هَر چه که ديدُم صبا هميشهَ سراب
(سراب بود هرچیزی كه ديدم، فردا هميشه سراب)
دلُم دلُم دلُم
(دل من، دل من، دل من)
دلُم هماوه كه ای چشمونت تكون ايخا
(دلم از همان وقت كه اين چشمانت تكان خورد)
غزل ترين غزلُم تخت آسمون ايخا
(غزل¬ترين غزلم به تخت آسمان خورد)
دلُم چنون گتشن از ای عمر تلخ و بیحاصل
(دلم چنان گرفته از اين عمر تلخ و بیحاصل)
اگم خوشا هما كه نه احساس ايهه نه جون و نه دل
(ميگویم خوشا به كسی كه نه احساس دارد، نه جان و نه دل)
خووم پُر از گرازن و كراسن پر از گريخ و عذاب
(خوابم پر از گرازان و بزمچگان است و پر از گريه و عذاب)
سرابَ هَر چه که ديدُم صبا هميشهَ سراب
(سراب بود هرچیزی كه ديدم، فردا هميشه سراب)
ابراهيم منصفی
(گويش مينابی)
نظرت در مورد این کار چیه؟